آیه 21 سوره نمل
<<20 | آیه 21 سوره نمل | 22>> | |||||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
(چنانچه بدون عذر بی رخصت غایب شده) همانا او را به عذابی سخت معذب گردانم یا آنکه سرش از تن جدا کنم یا که (برای غیبتش) دلیلی روشن (و عذری صحیح) بیاورد.
قطعاً او را عذابی سخت خواهم کرد یا [برای عبرت دیگر پرندگان] او را سر می برم، یا باید [برای غایب بودنش] دلیلی روشن برایم بیاورد.
قطعاً او را به عذابى سخت عذاب مىكنم يا سرش را مىبرم مگر آنكه دليلى روشن براى من بياورد.
به سختترين وجهى عذابش مىكنم يا سرش را مىبرم، مگر آنكه براى من دليلى روشن بياورد.
قطعاً او را کیفر شدیدی خواهم داد، یا او را ذبح میکنم، یا باید دلیل روشنی (برای غیبتش) برای من بیاورد!
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
«سُلْطَانٍ»: دلیل و حجّت. «مُبِینٍ»: روشن. بیانگر حقّانیّت و عذر تقصیر.
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ تَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقالَ ما لِيَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كانَ مِنَ الْغائِبِينَ «20»
و (سليمان) جوياى حال پرندگان شد و (هدهد را نديد،) گفت: مرا چه شده كه هدهد را نمىبينم؟ (آيا حضور دارد و من نمىبينم) يا از غايبان است.
لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذاباً شَدِيداً أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطانٍ مُبِينٍ «21»
قطعاً او را كيفرى سخت خواهم داد يا او را ذبح مىكنم، مگر آن كه (براى غيبت خود) دليل روشنى (و عذر موجّهى) براى من بياورد.
تفسير نور(10جلدى)، ج6، ص: 408
فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقالَ أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ وَ جِئْتُكَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ «22»
پس ديرى نپاييد كه (هدهد آمد و) گفت: از چيزى آگاهى يافتم كه تو (با همهى عزّت و شوكتى كه دارى) از آن آگاه نشدهاى و براى تو از (منطقهى) سبا گزارشى مهم و درست آوردهام.
نکته ها
بعضى گفتهاند: مراد از هدهد در اين جا، هدهد خاصّى است؛ و دليل خود را الف و لام در «الْهُدْهُدَ» و قدرت انسانشناسى و مكتبشناسى او دانستهاند كه توضيح اين مطلب را در آيات بعد خواهيم خواند. «1»
ابوحنيفه از امام صادق عليه السلام سؤال كرد: چرا حضرت سليمان از ميان پرندگان تنها سراغ هدهد را گرفت؟ امام فرمودند: زيرا او آب را در درون زمين مىبيند، همان گونه كه ما روغن را در ظرف بلورين مىبينيم. «2»
بعضى براى عذاب هدهد نمونههايى را ذكر كردهاند از جمله: جدا كردن او از جفتش، كندن پرهاى او، در معرض آفتاب قرار دادن، طرد كردن او از دربار سليمان يا قرار دادن او با دشمن در يك قفس. «3»
پیام ها
1- تفقّد از زيردست، بازديد از كار آنان و جستوجو از احوالشان، از اصول اسلامى، اخلاقى، اجتماعى، تربيتى و مديريّتى است. «تَفَقَّدَ»
2- مسايل بزرگ، شما را از مسايل كوچك باز ندارد. «تَفَقَّدَ الطَّيْرَ»
3- زود قضاوت نكرده و نيروهاى تحتامر خود را متهم نكنيم؛ شايد مشكلى در
«1». تفاسيرفرقان وفىظلال.
«2». تفسير مجمعالبيان.
«3». تفاسير روحالبيان و كنزالدقائق.
جلد 6 - صفحه 409
ميان باشد كه ندانيم. «ما لِيَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ»
4- تيزبينى و دقّت و تسلّط، شرط لازم براى رهبرى است. «ما لِيَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ»
5- حاكم وقاضى بايد شرايط خاصّى داشته باشد از جمله:
الف: محبّت و دقّت. «تَفَقَّدَ الطَّيْرَ»
ب: تواضع. «ما لِيَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ»
ج: صلابت در برابر متخلّف. «لَأُعَذِّبَنَّهُ أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ»
د: فرصت دادن به متهم. «لَيَأْتِيَنِّي»
6- نظارت دقيق بر حضور و غياب نيروها، در كارهاى تشكيلاتى يك ضرورت است، همان گونه كه تخلّف بىدليل از مقررات و ترك كردن پست خود، گناه نابخشودنى است. «أَمْ كانَ مِنَ الْغائِبِينَ»
7- تنبيه حيوان متخلف، مانعى ندارد. «لَأُعَذِّبَنَّهُ»
8- حيوان، تنبيه را درك مىكند. «لَأُعَذِّبَنَّهُ»
9- وقتى كه غيبت از سوى يك پرنده اين همه تهديد لازم داشته باشد، پس ما با آن همه غيبتها و عدم حضورها چه تكليفى داريم؟ «لَأُعَذِّبَنَّهُ»
10- انبيا، هم قانون مىآورند و هم اجرا مىكنند. «لَأُعَذِّبَنَّهُ»
11- براى مجازات متخلفان، بايد كيفرهاى متعدّدى قرار داد تا در اجراى قانون، به بن بست نرسيم. «لَأُعَذِّبَنَّهُ أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ»
12- قاطعيّت و عذرپذيرى، همراه يكديگر لازم است. «لَأُعَذِّبَنَّهُ- لَيَأْتِيَنِّي»
13- در مديريّت و تشكيلات، سهلانگارى ممنوع. «لَأُعَذِّبَنَّهُ- لَأَذْبَحَنَّهُ- لَيَأْتِيَنِّي» (وجود حرف «لام» در سه جمله، نشانهى قاطعيّت است)
14- براى حفظ نظام و گرفتن زهر چشم از متخلّفان، مانعى ندارد كه براى يك تخلّف كوچك، جريمهى سنگينى قرار دهيم. «عَذاباً شَدِيداً»
15- راه دفاع را به روى متهم نبنديد. «أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطانٍ مُبِينٍ»
16- حيوانات، شعورى دارند كه مىتوانند براى كارهاى خود استدلال و توجيه
جلد 6 - صفحه 410
داشته باشند. «لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطانٍ»
17- با وجود منطق و استدلال، حتّى سليمان در برابر هدهد تسليم مىشود. «لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطانٍ»
18- در يك تشكيلات، براى هر كار و مأموريّتى، حكم و مجوزى لازم است. «بِسُلْطانٍ مُبِينٍ»
19- آن را كه حساب پاك است، از محاسبه چه باك است. «فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقالَ»
20- حيوان مىتواند به چيزى برسد كه انسان نرسيده باشد. «أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ»
21- سير و سياحت، كليد كسب اطلاعات جديد است. «احط»
22- آزادى بيان، يكى از ويژگىهاى حكومت صالحان است. «أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ»
23- علم و دانايى، به سن و جنس و شكل ربطى ندارد. «أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ»
24- انبيا نيز تحت تربيت الهى هستند. سليمانى كه مىگفت: «أُوتِينا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ» به من همه چيز داده شده، پرندهاى به او مىگويد: من چيزى مىدانم كه تو هم نمىدانى. «أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ»
25- در حكومت انبيا، تملّق و ترس وجود ندارد. «أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ»
26- بزرگان ومسئولان حكومت نبايد منبع اطلاعات خودرا در افراد يا گروههاى خاصّى منحصر كنند. (هدهد براى سلطان گزارش دارد) «أَحَطْتُ- جِئْتُكَ»
27- در گزارشها، اخبار قطعى و تأييد شده را بگوييد. «بِنَبَإٍ يَقِينٍ»
28- وجود افراد يا سازمانى براى خبرگيرى از خارج از منطقهى حكومتى لازم است. (البتّه نه براى جاسوسى، بلكه براى دعوت وارشاد يا آمادگى دفاعى) «مِنْ سَبَإٍ»
29- آنچه در خبر مهم است، قطعى بودن آن است؛ خبرنگار بزرگ باشد يا كوچك، انسان باشد يا حيوان. «بِنَبَإٍ يَقِينٍ»
30- مسئولان حكومت، تنها بر خبرهاى قطعى تكيه كنند. «بِنَبَإٍ يَقِينٍ»
تفسير نور(10جلدى)، ج6، ص: 411
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذاباً شَدِيداً أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطانٍ مُبِينٍ «21»
سليمان چون يقين نمود كه هدهد غائب است گفت:
لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذاباً شَدِيداً: هر آينه البته به خدا قسم عذاب كنم او را به جهت تأديب و مصلحت انتظام مملكت، عذابى سخت كه پرهاى او را بركنم و قطران به او ماليده و در آفتاب افكنم؛ يا او را در ميان مورچگان افكنم تا او را بخورند؛ يا او را با ضدش در يك قفس حبس كنم؛ يا از خدمتش برانم؛ يا به خدمت اقرانش نصب كنم. أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ: يا هر آينه البته البته بكشم او را براى عبرت ابناى جنس او از طيور. أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطانٍ مُبِينٍ: يا بيايد مرا با حجتى روشن كه سبب غايب شدن او چه بوده كه مبيّن عذر او باشد.
در اخبار وارد شده كه چون هدهد از محل خود پرواز نمود، از جانب راست و چپ نگاه كرد، باغى ديد آنجا رفت، به هدهد ديگر رسيد، آن هدهد پرسيد: از كجا مىآئى؟ گفت: از شام و يمن و با سليمان بن داود بودم. گفت: سليمان كيست؟ گفت: پادشاه جنّ و انس و وحوش و طيور، پس گفت: تو از كجائى؟
گفت: من از اين شهر هستم. پرسيد: پادشاه آن كيست؟ گفت: زنى بلقيس نام دارد و او را ملك عظيمى است، دوازده هزار قايد دارد و هر قائدى با صد هزار سوار.
پس گفت: اگر خواهى
«1» مجمع البيان، ج 4، ص 217.
جلد 10 - صفحه 31
بيا و در ملك او نگر. گفت: ترسم سليمان مرا طلبد و نيابد و مرا معذب سازد.
گفت: اگر اين خبر را نزد او برى او را خوش آيد. هدهد با او رفت و پادشاهى و خدم و حشم بلقيس را ديد و بازگشت «1».
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ تَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقالَ ما لِيَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كانَ مِنَ الْغائِبِينَ «20» لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذاباً شَدِيداً أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطانٍ مُبِينٍ «21» فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقالَ أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ وَ جِئْتُكَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ «22» إِنِّي وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَ أُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ وَ لَها عَرْشٌ عَظِيمٌ «23» وَجَدْتُها وَ قَوْمَها يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لا يَهْتَدُونَ «24»
أَلاَّ يَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي يُخْرِجُ الْخَبْءَ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ يَعْلَمُ ما تُخْفُونَ وَ ما تُعْلِنُونَ «25» اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ «26»
جلد 4 صفحه 145
ترجمه
و جويا شد پرندگانرا پس گفت چيست مرا كه نمىبينم هدهد را يا باشد از غايبان
بخدا عذاب كنم آنرا البته عذابى سخت يا بكشم آنرا يا بيايد نزد من با حجّتى روشن
پس درنگ نمود كمى پس گفت اطلاع پيدا كردم بچيزى كه اطلاع پيدا نكردى بآن و آوردم برايت از سبا خبرى يقينى
همانا من يافتم زنى را كه پادشاهى ميكند بر ايشان و داده شده از همه چيز و او را است تختى بزرگ يافتم
او و قومش را كه سجده ميكنند براى خورشيد غير از خدا و زينت داد براى آنها شيطان كارهاشان را پس بازداشت آنها را از راه حق پس آنها راه نمىيابند
براى آنكه سجده نكنند براى خداوندى كه بيرون ميآورد پنهان شده در آسمانها و زمين را و ميداند آنچه را پنهان ميداريد و آنچه را آشكار ميسازيد
خداوند نيست خدائى مگر او پروردگار تخت بزرگ است.
تفسير
قمى ره فرموده كه حضرت سليمان وقتى كه بر تخت خود مىنشست تمام پرندگانى كه خدا مسخّر او فرموده بود ميآمدند و ببالهاى خودشان تخت و بساط آنحضرت را و هر كه با او بود سايه مينمودند پس از ميان پرندگان هدهد كه بفارسى شانه بسر است غائب شد و از جاى او آفتاب بدامن حضرت سليمان افتاد پس سر خود را بلند كرد و فرمود آنچه را خداوند حكايت فرمود و اين معنى را در نفحات از امام باقر عليه السّلام نقل نموده و مستفاد از قول خداوند متعال آنستكه سليمان جستجو از پرندگان نمود و هدهد را در ميان آنها نديد و بدوا فرمود چه روى داده براى من كه هدهد را نمىبينم شايد در محلّى قرار گرفته كه از نظر من مخفى گشته و بعد از اندك تأمّلى در اطراف فرمود بلكه او از غايبان درگاه ما است و بايد سياست شود و قسم ياد فرمود كه عذاب كند آنرا بكندن پرش يا قرار دادنش در قفس با ناجنس خود عذاب سختى يا او را ذبح
جلد 4 صفحه 146
نمايد براى عبرت ساير پرندگان مگر دليل واضحى اقامه نمايد بر معذور بودن خود بعذر موجّهى و بعضى اوليأ تينّنى بدو نون كه اول آن دو مفتوحه مشدّده است قرائت نمودهاند و ترديد باعتبار آنستكه يكى از اين سه امر بايد محقّق شود و اين براى آن بود كه حيوانات از طرف خداوند مكلف بودند باطاعت آنحضرت و سياست آنها هم موكول بنظر شريف او بود در مجمع از عياشى ره نقل نموده كه ابو حنيفه از امام صادق عليه السّلام سؤال كرد كه چرا حضرت سليمان از ميان پرندگان جوياى هدهد شد حضرت فرمود براى آنكه هدهد آبرا در زير زمين ميديد مانند آنكه شما روغن را در ميان شيشه مىبينيد پس ابو حنيفه باصحابش نگاه كرد و خنديد و حضرت فرمود چرا ميخندى عرضه داشت فدايت شوم بر شما غالب شدم فرمود چرا عرض كرد آنكه آبرا در زير زمين مىبيند دام را در آن نمىبيند تا بگردنش افتد حضرت فرمود اى نعمان آيا نشنيدى كه چون بيايد قدر كور شود بصر و از روايت كافى از امام سجاد عليه السّلام استفاده ميشود كه جهت غضب نمودن حضرت سليمان هدهد را اين بود كه آن دلالت مينمود او را بر آب و آن پرندهئى بود كه خداوند باو عطا فرموده بود چيزى را كه بسليمان عطا نفرموده بود با آنكه باد و مور و جنّ و انس و متمردين شياطين مطيع او بودند و اين ظاهرا براى آن بود كه آنحضرت مغرور بعلم و دانش خود نشود و به بيند كه حيوان ضعيفى ميداند چيزى را كه او نميداند لذا حضرت سليمان درنگ نمود زمان كمى نه زياد كه هدهد آمد و گفت من واقف و مطّلع شدم و احاطه پيدا كردم بچيزيكه تو احاطه و اطلاع بر آن پيدا نكردى و از شهر سبا كه گفتهاند در يمن بوده خبر قطعى و محققى براى تو آوردهام و بعضى سبأ بفتح همزه و بدون آن قرائت نمودهاند و مكث بضمّ كاف نيز قرائت شده و بعضى مكث كننده را هدهد دانستهاند و گفتهاند آن كمى يا در جاى نزديكى درنگ نمود و با عذر موجّه خدمت حضرت سليمان رسيد و در هر حال هدهد بعد از اظهار اطلاع عرضه داشت پادشاه اهالى آن ديار زنى است كه بلقيس نام دارد دختر شراحيل بن مالك بن ريّان و خداوند تمام لوازم سلطنت را براى او جمع نموده و داراى تخت يا سلطنت بزرگى است ولى افسوس كه آنها آفتاب پرستند و شيطان اين
جلد 4 صفحه 147
عمل قبيح را در نظر آنها جلوه داده و از راه راست بازداشته پس بحق راه نيافتهاند براى آنكه سجده نكنند براى خداوندى كه بيرون مىآورد چيزى را كه مستور است از انظاره در آسمان مانند باران و چيزى را كه مخفى است در زمين مانند گياه و ميداند آنچه را بندگان پنهان ميدارند و آنچه را آشكار مىنمايند با آنكه چنين خداوندى مستحق پرستش و ستايش است نه خورشيد كه آنرا هم مانند ساير كواكب خدا از كتم عدم بعرصه وجود آورده و منوّر فرموده است و بعضى يخفون و يعلنون در هر دو بياء قرائت نمودهاند و بعضى الا يسجدوا بتخفيف قرائت نمودهاند و گفتهاند الا براى تنبيه و تقدير كلام يا قوم اسجدوا است و بنظر بعيد ميآيد و بنابر قرائت معروف كه الّا بتشديد است فقط لام مقدّر است يعنى شيطان بازداشت آنها را از راه حق براى آنكه سجده نكنند براى خداوند و كلام مربوط بسابق است بخلاف قرائت تخفيف كه كلام مستقلى است از هدهد براى تبرّى از عمل اهل شرك يا امر خدا بخلق كه بمناسبت مقام ذكر شده و بيان مراد از عرش الهى و بزرگى آن و فرقش با كرسى در آية الكرسى گذشت و البته عظمت و بزرگى آن با تخت بلقيس كه گفتهاند سى ذراع در سى ذراع در سى ذراع حجم آن بوده و از تخت حضرت سليمان بزرگتر و مزيّنتر قابل مقايسه نيست و ظاهرا تا اينجا كلام هدهد است و جاى سجده مستحب محتمل است اينجا باشد و محتمل است در تعلنون باشد و هر دو را فرمودهاند.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذاباً شَدِيداً أَو لَأَذبَحَنَّهُ أَو لَيَأتِيَنِّي بِسُلطانٍ مُبِينٍ «21»
هر آينه او را عذاب ميكنم عذاب سختي يا او را سر ميبرم يا بياورد براي من بدليل محكم و عذر موجهي.
از اينکه جمله استفاده ميشود که حيوانات هم مكلف بتكاليف هستند و در مخالفت تكليف استحقاق عذاب دارند غايت الامر عقوبت بآنها در همين عالم است فرداي قيامت عذاب جهنم ندارند و استحقاق بهشت هم ندارند خداوند با آنها چه معامله ميفرمايد شايد محلي بر آنها معين فرمايد تعيش كنند مثل مجانين و قاصرين از كفار و اطفال آنها که لياقت بهشت ندارند که شرطش ايمان است و استحقاق عذاب هم ندارند چون مقصر نيستند.
(لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذاباً شَدِيداً) بعضي گفتند عذاب شديد كندن پر و بال اوست، و بعضي گفتند جاي دادن اوست در نزد حيواناتي که ضد او هستند، که گفتند: «روح را صحبت ناجنس عذابيست اليم»، و بعضي گفتند در آفتاب حبس ميكنم او را و ما ميگوييم حضرت سليمان بهتر ميداند که چه عذابي باو بكند.
(أَو لَأَذبَحَنَّهُ) او را ذبح ميكنم که بقتل ميرسانم.
(أَو لَيَأتِيَنِّي بِسُلطانٍ مُبِينٍ) مريض بوده يا در چنگال دشمن گرفتار شده يا پيشامدي بر او شده که مانع از حضور شده.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 21)- «سلیمان» برای این که حکم غیابی نکرده باشد، و در ضمن غیبت هدهد روی بقیه پرندگان- تا چه رسد به انسانهایی که پستهای حساسی بر عهده داشتند- اثر نگذارد افزود: «من او را قطعا کیفر شدیدی خواهم داد»! (لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذاباً شَدِیداً).
«یا او را ذبح میکنم»! (أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ).
«یا (برای غیبتش) باید دلیل روشنی به من ارائه دهد» (أَوْ لَیَأْتِیَنِّی بِسُلْطانٍ مُبِینٍ).
در حقیقت سلیمان (ع) تهدید لازم را در صورت ثبوت تخلف نمود، ضمنا نشان داد که او حتی در برابر پرنده ضعیفی تسلیم دلیل و منطق است و هرگز تکیه بر قدرت و توانائیش نمیکند.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم